Just Just Just Ss501


Just Just Just Ss501

هرچی راجع به دابل اس


Red line Ep.5

RED LINE (EP 5)

هانی: سلام

هیونگ: وای شما دوتا چقدر شبیه همین

کیونا: خب معلومه چون دوقلوییم

هیونگ: ولی دیگه زیادی شبیه همین... بیخیال من رفتم

هانی: ای بابا خب بیا تو دیگه

هیونگ: ولی آخه

کیونا: بیا دیگه

دوتایی دست هیونگ رو کشیدن و بردن داخل و رو مبل نشستن

هیونگ: راستی هانی. دیروز که تصادف کردی مگه کیونا باهات نبود؟

کیونا: خب... من اصن سئول نبودم

هانی: اون واسه یه کاری رفته بود یه شهر دیگه. من خودم تازه دیدمش. صبح بچه ها بهم نگفته بودن که کیونا برگشته

آهو و می نیو و سویانگ از اتاق اومدن بیرون پیش اونا

می نیو: اهم اهم

هیونگ: اِ سلام شما دوستای هانی هستین درسته؟

آهو و سویانگ: بله

می نیو: شمام دوست پسر هانی هستین درسته؟

هیونگ با این حرف خودشو جمع و جور کرد و سرشو یه ذره پایین انداخت {یه ذره ها!}

هیونگ: خب... اگه خودش بخاد... آره

می نیو: خوبه دیگه اینجام شده بله برون! هانی جواب بده

هانی: ها؟ چی؟

سویانگ: یعنی چی چی عزیزم؟ جواب بده دیگه

هانی: ولی آخه... هنوز یکم زوده

{ نکته اینجا هیونگ و هانی کنار هم نشستن}

کیونا: دیر و زودش بعدن مشخص میشه تو فعلن بگو آره

هیونگ همونطوری که داشت به هانی نگاه میکرد دستش رو گرفت. بقیه هم ریز ریز میخندیدن

هیونگ: هانی بگو... با من دوست میشی؟

هانی: خب... خب آره!

هیونگ نتونست تحمل کنه و محکم هانیو بغل کرد. دخترام زدن زیر خنده.  هانی همونطوری که روش سمت دخترا بود براشون یه چشمک زد. سویانگ هم انگشت شستشو به نشونه موفقیت بالا آورد. هیونگ هانیو از خودش جدا کرد و پاشد. دستشو کشید و بلندش کرد

هیونگ: ما میریم بیرون دور بزنیم

هانی: الان؟؟؟

سویانگ: دوتایی؟

می نیو: پ نه پ تو هم همراشون برو نخود

سویانگ: چیه مگه؟ مام میریم

هیونگ: چه بهتر همه میریم خونه ی ما

آهو: نه دیگه خودتون برین

هیونگ: خب چرا؟ بیاین دیگه. بچه ها خوشحال میشن

آهو: خب چیزه

کیونا تو گوش آهو یه چیزی گفت

آهو: خب باشه میایم

سویانگ: هورااااااااااااااااا

همه پاشدن و آماده شدن و با هیونگ رفتن خونه شون... وقتی رسیدن درو باز کردن و رفتن داخل. همین که رفتن تو جونگ مین دوید و هیونگو بغل کرد: واااااااااای پسرم کجا بودی تا این وقت...

که یهو نگاهش به می نیو که پشت هیونگ ایستاده بود افتاد و نتونست بقیه حرفشو بزنه. لباش خشک شده بودن. نمیتونست هیچ حرکتی بکنه

هیونگ: هی جونگ مین چته؟ حالت خوبه؟

)) می نیو ((

همه رفتیم داخل که اون پسره اومد و هیونگو بغل کرد.

-: وااااای پسرم کجا بودی تا این وقت...

وقتی بهم نگاه کرد خشکش زد. منم همونجا سیخ شده بودم. نمیتونستم حتی فکرشم بکنم. اون... اینجا تو کره... سرم گیج رفت و نمیتونستم دور و ورمو خوب ببینم. سرمو با دوتا دستام گرفتم و رو زمین نشستم. اون هیونگو ول کرد و با عجله رفت تو اتاق و بعد در حالیکه کتشو برداشته بود اومد بیرون...

))  سوم شخص ((

هیونگ: هی جونگ مین چته؟ حالت خوبه؟

سویانگ: می نیو خوبی؟

می نیو فقط زیر لب زمزمه میکرد: جونگ مین... جونگ مین... کیه؟... اون کیه؟

هانی: می نیو پاشو... پاشو بیا اینجا بشین... پاشو عزیزم

زیر بازوشو گرفتن و نشوندنش رو مبل. کیو هم واسش یه لیوان آب آورد

هیون: جونگ مین کجا میری؟

جونگ: میرم هوا بخورم

یونگ: ولی ما مهمون داریم

جونگ: خب؟... امشب نمیام خونه خداحافظ

کیو: هی وایسا ببینم

جونگ: خداحافظ

دستشو تو هوا تکون داد و از در رفت بیرون. می نیو هم فقط تونست با چشماش بیرون رفتنشو ببینه...

 


نظرات شما عزیزان:

mahsa.sari
ساعت20:57---1 اسفند 1390
تو بيشعور ترين ادم شهري

تو به جز خودت با همه قهري

راستي دماغمم نسوخت اون بوي دماغ كوسه اي توبود

دختره ي بووووووووووووووووووووووووق

راستي داستانت خيلي مزخرف بود

بعدم ملا شارژ نداره هرروز با گوشي اون مياي

بعدشم زرين اباد كيجا چندي قشنگه عجب لاي لاي

تازه شم من هرچي كه ميگم عين واقعيت بيشعور سگگگگگگگگگگگ

راستي حتما اون صداي قشنگتو واسه دوستانت بذار تا بفهمن با چه حيووني طرفن

بعد تنها حرف راستي كه در موردم زدي عامل تخريب گر بود كه خيلي راست گفتي

اين وبلاگتم به ..... ميكشم حالا ميبيني
پاسخ:برو گمشو ایش منم نگفتم دماغت سوخت.گفتم اونجات سوخت ملا خیلی غلط میکنه شارژ نداره پس چی جوری میره فیس بوک؟؟؟؟؟ ما خودمون از این زرین آباد کم ندیدیم حالا تو هم بیا بگو بقیه هم بفهمن مدرسمون تو روستا کنار پادگانه!!! *** بخووووووووووووووووووووووووووووووووووووررررررررررررررررررررررر باشه میبینیم خانوم!


ya 30
ساعت0:34---28 بهمن 1390
salam bar jariye aziz babamer30 cheghad soalamo b dadi khaste nashi asisam rasti dge too elwebe yegane nemidastani man delam mikhad too webet dadtan bezaram misheeeee?????
پاسخ:are azizam mishe.faghat bayad username o passwordeto behem bdi vasat panel besazam


setareh
ساعت11:50---27 بهمن 1390
سلام هانی جون خیلی خوب بود فقط یکم گیج شدم جونگو می نیو همو می شناختن!!؟ پاسخ:are y zare k begzare mifahmi

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: Hani_Hyungi_Admin | تاريخ: پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |